کد مطلب:35472 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:208

نصب فرماندار مکه (قثم بن عباس)











«سواء الاكف فیه و الباد.»

بومی و بیگانه در پیشگاه خدا یكسانند.

در عهد خلفای راشدین مقرر بود كه همه ساله هنگام حج از دربار خلافت، ماموران فوق العاده ای به نام «امیرالحاج» اعزام می شدند، تا برگزاری مناسك حج را در مكه برگزار كنند.«امیرالحاج» به شئون دینی و اجتماعی حجاج رسیدگی می كرد.

گاهی هم فرماندار مكه، این وظیفه را به موجب فرمانی ویژه انجام می داد.

اینك ترجمه نامه ای را می خوانیم كه امیرالمومنین (ع) جهت «قثم بن عباس»، فرماندار حجاز برای سرپرستی حجاج به او نوشت و او را به این سمت منصوب گردانید:


به قثم بن عباس، میر حجاز
ز سوی علی، خسرو پاكباز


ز جا خیز و حج با خلائق گزار
بدانسان كه فرموده پروردگار


به گاهی كه حجاج چون گردباد
بگردند در كعبه، جمعی زیاد


تو آیات قرآن تلاوت نمای
به سوی خداوند شو رهنمای


در آنجا كه بیگانگان بی ریا
شتابند در راه، فرسنگها


عربهای چادرنشین، بیش و كم
درآیند اندر محیط حرم


چه خوبست در این مكان، حكمران
ز احكام اسلام سازد بیان


تو نیز آن چنانی كه باشد سزا
سخن سر كن از دین و آیین ما


مساوات اسلام را كن بیان
بدانسان كه باشد به قرآن، عیان


به هر صبح و هر شام در دادگاه
شنو عرض درمانده ی دادخواه


به اخلاص بپذیر درمانده را
به دقت شنو عرض گوینده را

[صفحه 64]

دگرگون مكن جامه را زینهار
نگهبان بر آن دادخانه مدار


نخواهم كه مظنون شود از تو كس
كه كیفر كنم مر ترا زآن سپس


تو دربان خود باش و كار سفیر
زبانت كند اندر آن دار و گیر


مبادا معطل بماند به در
در آن دادخانه چو شد یك نفر


گرفتار دربان اگر داد شد
سرانجام آن داد، بیداد شد


ز مال خدا آنچه كردی وصول
به درماندگان صرف كن در اصول


مبادا ز مال خدا بی نیاز
بگیرد گشاید در حرص و آز


تهیدست بسیار فرزند را
رسان از همه بیش، مال خدا


ندانم چه گویم از آن مستمند
كه در مكه از فقر بیند گزند


چه گونه فرستم ترا سوی او
كه باشی به اخلاص، دلجوی او


مبادا به راحت شبی سر كنی
و یا جامه كبر در بر كنی


مبادا كه درمانده بی نان بود
و یا تیره بختی هراسان بود


وگر بیشتر بود مال خدا
به كوفه روان ساز نزدیك ما


كه تا بین سرباز قسمت شود
همی جیره اهل خدمت شود


دگر مكیان را سفارش نما
كه از میهمان كس نگیرد جزا


به قرآن چنین گفته پروردگار
بدین خانه هر كس كه سازد گذار


همی بومی و غیر، یكسان بود
نباید كه جز حكم قرآن بود


به پایان این نامه، بدرود باش
بدانسان كه دادار فرمود باش


خداوند از جمله، خرسند باد
به خرسندی خویش نائل كناد

[صفحه 65]


صفحه 64، 65.